بسم الله ..این دل من واین درگاه تو
وقتی سایه تو تو زندگیم می بینم،حس میکنم خوشبخت ترین
آدم روی زمینم. به خودم می بالم چون خدای به این بزرگی دارم
که هر لحظه دلم رو با امیدی به زندگی می رسونه.
هر جا خواستم رفتم؛تنهام نذاشتی. هر کاری تونستم کردم؛
ندید گرفتی. حس داشتن مغرورم کرد؛نخواستی بشکنم
بی کسیــو با تمام وجود حس کردم؛گفتی تامنو داری غصه نخور
زمین افتادم؛دستـمـو گرفتی. به اوج رسیدم؛نگهدارم شدی
رفتم..فراموشت کردم..تو هردیاری پا گذاشتم..دل دادم..دل بریدم...
اگه بزرگواریت شامل حالم نمی شد،خودمو بین خیلی از خواسته ها
جا میگذاشتم. ولی تو رهام نکردی،همیشه هوامو داشتی،وحالا
برگشتم.حالا که فهمیده م همه رفتنی ان..اومدم سراغت.
تا بگم بازم با من باش.تا همیشه..تا انتها..
پیدای پنهان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام حق که هر احوالم از اوست
دل وجان ونشاط ونامم از اوست
سرآغازونهایت دان اسرار
پدید آرنده ازهر صورتم اوست
اگردامی به ره،غم رافرو خور
ز هر شرّی نگهدارنده ام اوست
وگر زخمی به دل،چشمی به ره باش
که مرحم دار زخم کهنه ام اوست
چو درخود بنگری آنگه شناسی
که پیداتر زهر گم کرده ام اوست
درلطفش نجستی ور نه در مهر
مقرّب تر زمادر یاورم اوسـت
- ۹۲/۰۸/۲۷
تو ای صورتگر و نقاش آدم - - - - تو ای نور و صفای بزم عالم
مرا این افسرده را سوز و بیان ده - - - - ز لطف خود مرا خط امان ده
در این درگه که اگر چه روسیاهم - - - - گرفتار هوس غرق گناهم
ترا بر بندگی من عهد بستم - - - - ولی این عهد و پیمان را شکستم
سپردم من به عصیان نقد ایّام - - - - توان و تاب من رفت ای دلارام
گذشت از من بحسرت زندگانی - - - - فرو افتادهام در ناتوانی
اگر آتش ز عصیانم فروزد - - - - من و عالم ز قهر تو بسوزد
اجل گر جان این افتاه گیرد - - - - باندوه و ندامت او بمیرد
پر و بال عبادت را شکستم - - - - در رحمت بروی خویش بستم
پریشان و فقیر و بی قرارم - - - - اسیر و بینوا و خوار و زارم
امید دل کنون من دود آهم - - - - ز رحمت کن نظر من بیپناهم
دلم از برق رحمت بر فروزان - - - - تمام هستیم در عشق سوزان
بود مسکین کمینه بنده تو - - - - ز عصیان تا ابد شرمندة تو