این روزها
این روزها صدای تیک تاک ثانیه شمار زندگی در پستوی تنهایی بیداد میکند.
من ، تو و ما ، هر کدام به روزگاری وصل شده ایم که همه درآن غریبه شده اند. آدم هایی عجیب،نسل هایی عریان،هجاهایی خاموش،خلوتی بی روح، مرگی ساکت و بیدادی که می کوبد به دیواره ی زمان.
من و تو نیز ، دیر یا زود با جملاتی یخ زده، نگاه هایمان را ، در پشت قابی محو، اسیر دنیای امروزی خواهیم کرد، و دوست داشتن هایمان را فراموش. رنگ خواهیم باخت مثل همان نقش های پر بهایی که روزگاری ، طالب، فراوان داشتند اما در دنیای جدید،دلربا یی هایشان دیگر قیمت ندارد. آری عزیزم دنیایمان به دنیای تکرارها وصل شده، و ما همدیگر را در پشت غباری از؛ " به روز بودن ها " گم کرده ایم. خو کرده ایم به ندیده شدن هایمان. به فراموش کردن آن نشاطی که بوی تازگی برایمان می آورد و ما آنرا عشق معنا میکردیم. و دور می دیدیمش.
آن روز ...طراوت درونمان را در جایی ، غیر از قلب هایمان
جستجو می کردیم .
امروز ...
در پشت قابی محو...
اسیر دنیای امروزی، به دنبال یافتنش هستیم
- ۰۰/۰۱/۰۳