گاهی... آدم ها نمی آیند که بروند.
می آیند تاپیدایشان کنی، می مانند تا زیباترت کنند.
دوست داری برای یک بار دیگر هم، خودت را در دل این اقیانوس مواج رها کنی.
جرعه ای از آب شورش را مزه مزه کنی و تشنگی اش را با تمام دل و جانت، به تک تک سلول هایت بچشانی.
لب هایت ترک بردارند و دلت هوائیه خیالی شود، به خنکی آب دخترک کوزه به دوش.
این بار برایت فرقی ندارد کجای این اقیانوس غرق شوی. فقط میخواهی یک بار دیگر، خودت را به دست امواج بلندش بسپاری که، تا ارتفاع باورت ، تو رابالا ببرد، همانند آن موجی که نمیداند، آخرش به صخره میکوبد، یا آرام در دامن امن ساحل،چین چین می شود...
- ۰ نظر
- ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۶