اینم یه خاطره از یه نمایندهِ ی بیمه
اینم یه خاطره از یه نمایندهِ ی بیمه که عیدیاشو ریخته بود به حساب بیمه از عوض مشتریاش،که آخرش لو میره واز طرف خواهر دلسوزش مؤاخذه میشه:
گلدیم سنه شعر قؤشام،حس گؤرمدیم اؤزؤمده
ددیم بیر إس گؤندریم شارژ اؤلمادی گوشیمده
فیکریمی سالدم ایشه،بارماغی تاخدیم دیشه
کاغاذا گؤز ذیلّه دیم ،بیر سال چخار إیله دیم
دیرناخلاری چینه دیم ،سؤرا بئله سویله دیم
(حیدر بابا یامان گؤنه قالمیشام
پوللاریمی بیمه یه خش قؤیموشام)
گؤزؤن یامان گؤرمسین،یازدغیم قره گلدی
عمه قیزین کاغاذی تاپیب مدرک إله دی
گتدی ،گلدی شعریمی هی گؤبسه دی تپمه
ددی پولّارین هانی؟؟گتی گؤرسد اؤزؤمه...
(بو سؤزلر کی دمیشم اؤز یانیندا قالاجاق
اینم اصل مطلب به فارسی:
پولهای بی زبان را برداشته مثل هرروز راهی نمایندگی شدم..
با خصلتهایی که درخود سراغ داشتم به یقین میدانستم که مدت
اجتماع این نقدینگی یکجا ،به نصف روزی نخواهد انجامید.ودر این
افکار..
پولهای عیدی ام را ،هم باحقوق جمع یک ماهم
داده دست مشــتری نقدآ تاکه پس آورد کم کم
چونکه خواهر این خبر بشنید گفت باید که پولها رادید
یا بیاور حقوق ماهانه یا که بنشین نزد من خانه
تو سرپیازی یاتهش دختر؟ حاصل کارت کرده ای پرپر
چون هوا را پس دیدم وتهدید های خواهر را مبنی بر خلع از کار
بیرون جدی یافتم همه چیز راتکذیب نموده ،مشغله ی کاری را
بهانه کرده و قول دادم که در اولین فرصت برای خریدهای عیدانه
ام روانه بازار شده و خویشتن را از دم نو نوار خواهم ساخت..
در پی این تحولات..بامکافات بسیارمقداری نقدینگی فراهم ساخته
راه بازار در پیش گرفته وچشم خواهر را به لباسهای نوی خویشتن
روشن نمودیم.تا اینکه بالاخره اندکی دلش آرام گرفت.
- ۹۲/۰۵/۱۱