حس خوب زندگی
بوی نون تازه ی تنور مادربزرگ
بلالای برشته،روی آتیش
کدوی داغ تنوری وسط زمستوناش
بوی گرما،بوی آتیش،بوی دود
عطروبوی زندگی که توی هرخونه بود
بوی مادر شدن بچـّگیـــام
خوندن لالا ئـیه مادرونه،تو گوش عروسکــام
کره های تازه ای،که میذاشتم لای نون
سیبای تابستون باغ عموم
حتی اون چاه قدیمیش
حتی اون درخت پیــر
هندونه،خربزه هاش،که می خوردیم دل سیــر
با ایــنا تو زندگی پر می گیرم،با ایــنا تازگی از سر میگیرم
لذت پریدنام،تو آب سرد،خوردن سنگ وکلوخ با آه و درد
شادی خریدن دوبستنی،با یه لنگه دمپایی
جهیدن توی چمن،با ملخها،بستن دست وپای قورباغه ها
پرش سنگهای صاف روی آب رودخونه
خواهری رفته وباز باغ عمه مهمونه
هنوزم وقتی که نیست دلمو غم میگیره
چشمای منتظرم گرد ماتم میگیره
باتشکر از سعیده خانم واشعار دیروزش
- ۹۲/۰۵/۲۷
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.