بیا و این بار از خیس شدن واهمه نداشته باش.
یک بار هم که شده در کوچه بارانی قدم بزن و سرتاپایت را برای فراموش کردن خاطرات خوبی که برایت ساخته بود خیس باران کن.
دستی که مهربان نوازش ات میکرد و صدایی که گرم تحویلت میگرفت را به باران بسپار
بگذار خواب از سر شانه های خسته ات بپرد.
کنج قلبت را آرام آب و جارو کن،تا بتوانی بی وفایی هایش را به مهرش ببخشی. بگذار همان اندازه که برایت دوست داشتنی بود به همان اندازه برایت فراموش شدنی شود.
آنقدر ببخش اش تا حتی به اندازه ی نگه داشتن یک دلخوری کوچک هم، جایی برای فراموش نشدنش،باقی نگذاشته باشی.
- ۰ نظر
- ۱۲ آذر ۹۹ ، ۲۱:۲۲